داشتم فکر میکردم اگه فیلمساز شدم و خواستم فیلم عاشقانه بسازم نقش اول مرد و زن رو زن و شوهر واقعی میذاشتم. والا. خانومه یه دکمه لباس به زور داره واسه شوهرش میبنده.
اصلاً من و فیلمسازی؟! واو استبعاد؟
راستش از خدا پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه، من از همون ترم پنج قصد انصراف از دانشگاه داشتم که بنا به دلایل خانوادگی نشد. فلذا بر آن شدم که کنکور ارشد را بنشینم رشتهی سینما یا ادبیات نمایشی بخوانم.
بدیهیست که هر کس رشتهی یک چیزی را بخواند وما کارهای در آن نمیشود، ولی خب من همچین آدمی نیستم و دوسش هم ندارم اون خودمو. واسه همین تموم تلاشمو میکنم که رو بیارم به نوشتن و ساختن. واسه ساختن یه کم پول میخواد فقط که کلیه گرانقدر اضافیمان نهایتاً چارهاش خواهد بود.
اولین سوالی که پیش میاد پوله!!! که خب سوال منطقیایه
اصلا سوال قبل رو دوس ندارم، به نظرم آدم باید با ذهن باز بشینه علاقه خودشو انتخاب کنه و با علاقش پول در بیاره.
پینوشت: با توجه به اینکه من یه مشت داستان نیمهتموم دارم به نظر میرسه که فیلمهام هم بی سر و تهه. ولی من گوجههای گندیدهی پرتابی تماشاگران را دوست ندارم قاعدتاً
درباره این سایت